کانون مطالعاتی خانه توانگری
«روح من، کجایی؟ آیا صدایم را میشنوی؟ دارم با تو حرف میزنم، صدایت میکنم، آنجایی؟ من بازگشتهام، دوباره اینجایم. غبار تمام سرزمینها را از پاهایم زدودهام، و سراغ تو آمدهام. با توام. پس از سالها سرگردانی، دوباره به سوی تو آمدهام. آیا باید همهء آن چه را که دیدهام، تجربه کردهام و یا شنیدهام برایت بازگویم؟ تو نمیخواهی چیزی دربارهء طنین زندگی و دنیا بشنوی؟ اما تو یک چیز را باید بدانی: "تنها چیزی که آموختهام این است که زندگی را زندگی باید کرد."». کتاب قرمز، بخش نخست، لیبر پریموس.
این جملات از آن کسی نیست جز یونگ در نخستین بخش از «کتاب قرمز» تازه چاپ شدهاش، با 205 صفحه ، در اندازهء 29 سانت در 39 سانت، که 16 سال از زندگی خود را در نهان به آن اختصاص داده بوده است. این کتاب سالها بخشی از گنجینهء خانوادگی یونگ شمرده میشده و برای آن که از دسترس مشتاقان چاپش دور نگه داشته شود، در صندوقچهای در بانک سوییس از آن نگهداری میکردهاند. گویا خیلیها از وجود این کتاب قطور آگاهی داشتهاند و ناشرین بسیاری خواسته بودند تا افتخار چاپ آن را پیدا کنند اما هربار با پاسخ شدید و منفی خانوادهء یونگ روبرو میشدهاند. این که چرا خود یونگ آن را به دست چاپ نسپرده بوده است، گمانهای زیادی میرود که شاید ترس از خراب شدن شهرت علمیاش مانع رونمایی این کتاب میشده و یا هراس از آن که دیوانه قلمدادش کنند.
پیوست 1: مصاحبهء بیبیسی با یونگ: بخش نخست، بخش دوم، بخش سوم
پیوست 2: مصاحبه با ژوزف کمپبل (قدرت اسطوره): بخش نخست، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، بخش پنجم، بخش ششم
پیوست 3: کارل یونگ و جام مقدس ناخودآگاه، نیویورک تایمز، نوشتهء سارا کوربت، 16 سپتامبر 2009
پیوست 4: نمایشگاه کتاب قرمز در نیویورک، موزهء هنر رابین، 7 اکتبر 2009 تا 25 ژانویه 2010
Design By : Pichak |